سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: پنج شنبه 103 فروردین 9

می گویند : (( زمین خوردن های مکرر آدم را پوست کلفت می کند . ))

بله ... بعضی از زمین خوردن ها واقعا آدم را پوست کلفت می کنند . اما فقط بعضی از زمین خوردن ها ! نه همه ی آنها و نه در هر شرایطی و هر زمینی !! زمین خوردن هایی هم هست که پوست زانوی آدم را بدجوری می برد . و پوست آرنج ها را و تن را مجروح می کند ، گاهی روح را .... شاید به طور دائم ....

شاعری می گفت : (( من تا خودم سرم به سنگ نخورد نه درد را می فهمم نه سنگ را )) . و یک بار سرش به لبه ی یک جوی آب خورد و دیگر هیچ دردی را حس نکرد و همه فرصت ها را هم برای تکرار درد ، به قصد شناخت عمیق آن و انتقالش به دیگران از داد .

__ تکرار همیشه ایجاد مهارت نمی کند ، درست است . و یا مهارت را افزایش نمی دهد تکرار مثل همه چیز حد و حساب دارد . تکرار گاهی بسیار مفید است اما اگر از مقدار معینی بگذرد ، تحلیل می برد ، فرسوده می کند و آزار می دهد . __

این تفاوت آشکاری است که من امروز با من دو سال پیش دارم و در خود احساس می کنم .

من دو سال قبل می گفت : (( باز هم ........... باز هم .......... و باز هم زمینم بزنید ، نمی ترسم ، زمینگیر نمی شوم ، از پا نمی افتم . ))

من امروز می گوید _ گاهی زیر لب می گوید _ : (( بگذارید کمی خستگی در کنم ، زنگ را بزنید ، سوت را بکشید ! آخر بی انصاف ها استراحتی بدهید . زانو هایم درد می کند . روحم درد می کند . روحم تب کرده داغ داغ است . دستتان را بی زحمت بگذارید روی روحم .... می بینید ؟ ))

تب بر های قوی ؟ آنتی بیوتیک ؟ قرص های بی رحم ؟

نه ......نه ........نه . اینها با تن کار دارند با استخوان با پوست گذرایی که همین امروز و فردا می گذرد اما نه با چیزی بسیار عظیم تر . نه .

من نمی گویم تحمل حدی دارد و نگفته ام . شاید هم نداشته باشد . اصلا شاید حدش درست برابر فشاری باشد که درد به وجود می آورد . خدا می داند .

انسان پیوسته رکورد های پرش خود را می شکند و رکورد های تحمل را . تحمل ، منهدم نمی کند . انهدام از یک نواختی تحمل است به تحمل به تحمل ...

درست است که راه را بر منزلگاه ترجیح می دهم و خالصانه باور دارم (( در راه هدف مردن ، در قلب هدف مردن است )) اما همچنین ایمان دارم که خستگی در پیوستگی راه است .

چه قدر دلنشین است اگر در راه به یک جرعه آب یا شربت آبلیمو در یک لیوان بزرگ مسی با چند تکه از آن یخ های شناور بلورین ، مهمان شویم و آمده ی رفتن باقی راه .

من باز خواهم رفت ، تردید مکن .

اینجا لنگر نخواهم انداخت حتی اگر زیبا ترین جای زمین باشد .

من ترک نشاط نکردم فقط کمی افسرده ام . من نشکسته ام فقط کمی خسته ام .

چه خاصیت که روی غم پرده یی رنگین بکشیم و نشاطی بزک کرده به دیگران تحویل دهیم ؟

چه خاصیت که ترس را انکار کنیم تا شهامتی کاذب و ریا کارانه به دیگران تحویل دهیم ؟

اصلا نشاط ، غم نداشتن نیست . غم داشتن است و با قدرتی که در توانمان است غم را عقب زدن و مهار کردن . اصلا شجاعت ، نداشتن ترس نیست . داشتن ترس است و آگاهنه بر آن غلبه کردن .

خب دیگه خیلی حرف زدم . می ترسم حرفام تا یک ماه ته بکشد و برای هفته ها دیگه چیزی نداشته باشم . ( البته بعید می دانم )

...

....

.....

باز هم قدری بیاندیشیم

-------------------------

پ . ن : هر کار کردم فونتم درست بشه نشد که نشد . نمی دونم این پارسی بلاگ چش شده

 


 نوشته شده توسط طه ولی زاده در دوشنبه 86/7/23 و ساعت 11:57 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

نوای زمستان
طه ولی زاده
از زبان یک دانشجوی جامعه شناسی علامه طباطبایی خواهید خواند فردی که کورسو امیدی به آینده دارد : ...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 4
مجموع بازدیدها: 269237
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من