سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: دوشنبه 103 آذر 5

گر چه گلچین  نگذارد  که گلی باز  شود
تو بخوان مرغ چمن ، بلکه دلی باز شود

                                                                                                                                                                               ( اخوان بزرگ)
سال ها قبل هر زمان که روی بام خانه ی کاهگلی پدر بزرگ و در پناه باران ستاره ها می نشستیم ، پدر بزرگ چگور کهنه و سالخوردش را که گویا از هزاران نسل قبل به او رسیده بود ، از کنار رواق ایوان می آورد و شروع به نواختن می کرد .
هنگام نواختن پدر بزرگ ، همه ساکت می شدند . کوچک و بزرگ و پیر . پدر ها به آسمان خیره می شدند . مادر ها با انگشتان خویش گرد و خاک زمین را می کاویدند ، پیر ها به نقطه ای نا معلوم خیره می شدند چنان که گویی جوانی خویش را به مرور می نشستند و بچه ها با شور و اشتیاق به چهره ی این و آن نگاه می کردند و چه شب های شیرینی بود .ش
در آن شب ها که گاه من هم در رویا های کودکانه ی خویش گم می شدم و در ذهن خود آینده ای خیالی ترسیم می کردم ، گاه می دیدم من هم پیر شده ام و بر روی همان بام ، برای فرزندان و نوه های خودم چگور می نوازم .
پدر بزرگ رفت . چگور کهنه و سالخوردش نیز در کنج اتاق بی مهری زمان در هم شکست و پوسید و من ماندم و یک دنیا غم ، یک دنیا آرزو ، من ماندم و صدای چگور در پس انبار های تو در توی این ذهن خاک خورده ، من ماندم و بوی کاهگل .
آن روز ها گذشت و ما بی توجه به ترسیم آینده ی خود در رویا های کودکی ، بزرگ شدیم .
آن روز ها گذشت و ما تازه دانستیم که در کجا زندگی می کنیم . آن روز ها گذشت و ما فهمیدیم زمانه ای که ما در آن زندگی می کنیم ، هیچ ربطی به فرهاد و کاوه و آرش قصه های پدر بزرگ ندارد .
آن روز ها گذشت و ما دانستیم در جایی زندگی می کنیم که فوران زندگی های پوچ باعث فراموشی چگور شده است . در جایی که دستگاه های کامپیوتری سبب شده است که دیگر هیچ کودکی نتواند رقص پنجه های پدر بزرگ خویش را بر روی سیم های زیبای چگور ببیند .
در جایی که مسولان و سردمدارانش برای کسب ترفیع و مدال و درجه های پوچ و پوشالی ، شب های کویر را فراموش کرده اند . پدر بزرگ را فراموش کرده اند و صدای چگور را در خود کشته اند .
اما زیبا و غم انگیز است وقتی در میان این همه همهمه هنوز صدای مبهمی از چگور بگوش می رسد .
باز هم یاد پدر بزرگ افتادم ، چگور می زد ، می گریست و می خواند :

شو تا به شو گیر ، ای خدا ، بر کوهسارون
می باره بارون ،  ای خدا  ،  می باره بارون
از خان  خانان  ،  ای خدا  ،  سردار بجنورد
من شکوه دارم ،  ای خدا ،  دل  زار  زارون
آتش   گرفتم  ،  ای  خدا  ،  آتش   گرفتم
شش تا جوونم ،  ای خدا  ، شد تیر بارون
ابر   بهارون  ،  ای  خدا  ،  بر  کوه   نباره
بر  من بباره  ،  ای  خدا  ،  دل لاله زارون

..................................................................................................

پ . ن : متن های قبلیم رو به دلیل سرعت پایین لود صفحه آرشیو کردم .

پ . ن 2 :‏ در راستای سوال برخی دوستان باید بگویم : چگور ( بر وزن chogur ) سازی است از خانواده آلات موسیقی رشته ای مقید از رده تنبور که به آن دو تار نیز می ویند . نیز ( چگر ) . ساختمان این ساز تشکیل می شود از یک کاسه طنینی گلابی شکل و دسته ای مانند دسته تنبور . کاسه اش از سه تار بزرگتر است . دو تار فلزی دارد و به همین سبب به آن دو تار می گویند . نواختن این ساز هنوز هم میان شرق نشینان ایران مخصوصا ترکمانان و اهالی آذربایجان ایران رایج است


 


 نوشته شده توسط طه ولی زاده در شنبه 86/8/26 و ساعت 11:8 صبح | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

نوای زمستان
طه ولی زاده
از زبان یک دانشجوی جامعه شناسی علامه طباطبایی خواهید خواند فردی که کورسو امیدی به آینده دارد : ...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 39
مجموع بازدیدها: 272670
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من