ديدم نگار خود را مي گشت گر خانه
دردست او ربابي مي زد يكي ترانه
بانغمه اي چو اتش ميزد ترانه اي خش
مست خمار و دلكش از باده ي شبانه...
زماني سازها ما را خوهند نواخت
(كي درس مي خونه؟ من يا تو..نتيجه ها كه اومد تازه مي فهميم كي صادقانه عمل كرده...مفهوم مشغله اونجا كژتابي داشت دريغ از يه ساعت وقت ازاد واسه درس خوندن..چي مي بافيت شماها واسه خودتو..من دارم از استرس سكته مي كنم اما دستم به هيچ جا بند نيست اينم از حمايت دوستان گرمابه و گلستان....ادم دردشو به كيي بگه؟