• وبلاگ : نواي زمستان
  • يادداشت : دانشگاه ، اين ماتم زده ترين نقطه تاريخ
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    راحت ز جان خسته، چه ميجوئي؟

    طاقت ز مرغ بسته، چه مي خواهي؟

    نوشته هايت از دردي آشنا حكايت مي كند آنگاه كه مي گويد:

    وارد دانشگاه که مي شوي انگار وارد محزون ترين نقطه تاريخ گشته اي . همه ماتم زده ، همه بي حوصله . نگاه ها همه خيره بر در و ديوار و سرها فشرده در ميان دست ها . خنده هم بوي دلمردگي مي دهد آنجا .

    اما نه به آن دليل كه تو گفتي به دلايلي ديگر.........

    به مادر بگو كه تقواي ما خاموشي نيست و سركشي ما نبض حيات ماست.بگو كه مادري كه امروز طاقت ديدن فرزند دست بسته ندارد ،فردا بايد شاهد وطن دربند باشد.به مادر بگو به اميد حمايت بي دريغ اوست كه به ويراني اين يأس مي كوشيم !

    سلام..آخ که داغ دلم رو تازه کردي؟ خدا وکيلي داره يکسال ميشه؟ فکر کنم شهريور يا مهر بود که شروع کردي به نوشتن! آره؟ ماه رمضونم بود!...به اميد فرداي روشن براي من تو و تمام مردم دنيا
    پاسخ

    من که دو سال و نيمه دارم وبلاگ مي نويشم ! بعد از فيلتر شدن وبلاگ قبلي دوساله که اومدم اينجا .

    سلام

    چي بگم هر چي بود گفتي.

    فقط ميتونم تاييد كنم.همين امروز خودمونو ببين.كه بعد از امتحان به خاطر اينكه ديگه نميتوني اون محل تحمل كني فرار ميكني ميري بيرون بعد رو به دود مياري فقط براي اينكه براي چند ساعت زود گذر كلا از اون محيط كنده شي.من كه تو كل ترم اينجوري بودم فقط دنبال فرصت بودم كه بپيچم.كيا ميدونن بچه ها با چه حال و روزي ميان دانشگاه .من خودم افرادي ميشناسم كه به راحتي ميتونم بگم نصف كلاساشو مست سر كلاس حاضر شده.آخه اين درسته؟ دانشگاههدانشكگاهه

    پاسخ

    به خدا که !

    چه گويمت ؟ گفتني ها را نيك گفتي

    + مائده 
    بالا مي آورم درد و دود و غم را . استخوان هاي سوخته. گلوله هاي شليک شده. گلوله هاي شليک نشده

    قبل از هر چيز سلام

    به نظر من آدمي در زندگي با مشكلات بسيار زيادي روبرو مي شود . بي شک آدمي نمي تواند همه ي مشکلات را يكي پس از ديگري حل نمايد زيرا ما در زندگي مختار هستيم اما مقتدر نيستيم در نتيجه بايد عادت كنيم تا با برخي از مشكلات كنار بياييم يا بهتر بگويم آن ها را تحمل كنيم و با وجود آن ها به زندگي خود ادامه دهيم مسلما اين شرايط مورد پسند ما نيست اما خواسته يا ناخواسته بايد آن را بپذيريم.

    من اعتقا دارم كه يك شخص به تنهايي نمي تواند جامعه ي خود را به گلستان تبديل نمايد . اگر هر يك از ما به تنهايي باغچه ي زندگي خود را آباد كنيم ، آن گاه جامعه نيز به خودي خود به گلستان تبديل مي شود .

    ما بايد ياد بگيريم كه در برخي از موقعيت ها تابع محيط شويم نه اينكه زود دست به تغيير محيط بزنيم .

    در جامعه اي كه آشفتگي ، هرج و مرج و .... به اوج خود رسيده است ، شايد سكوت بتواند امر مثبتي تلقي شود .

    + هيچ 
    بدبختي اينه كه كسي كسي رو درك نمكنه تركها شاكين كه ما دركشون نمي كنيم كردها هم از ما هم از تركها شاكين رشتيها و شمالي ها هم كه قرباني يكي دو ثانيه خوشي ما هستند چقدر ما بدبختيم كه همه مان تنها بفكر خوشي خودمان هستيم وقتي به عمق بدبختي خود و ملت ايران نگاه ميكنم مي خواهد مغزم بتركد و بدبختي ديگر ما اينكه مادر ها مان چقدر دوست دارند بره بزرگ كنند و گوسفند هاي سربراهي بار بيارن كاش مادر ها همه فرزندانشونو يكجا بدنيا مي آوردن و مي مردن
    پاسخ

    يک بدبختي ديگه اينه که فقط شعار مي ديم . شما که گمان مي کنيد مادر ها بچه هاشون رو بره مي خوان !!! اسمتون کوش ؟؟؟ دم از شجاعت مي زنيم اما ...

    يك ژيام درست و حسابي بعدا ميگذارم

    فقط:

    در دانشگاه با همه اين مصيبتها لذت بردن را فراموش نكنيد! چمها، بوفه ها، اردوها،‏ورزش و ... اينها را فداي سياست، آرمان و هر چيز مقدس و مزخرف ديگري نكنيد طه جان!

    پاسخ

    اين رو که قبول دارم اساسي . مخصوصا : دفتر دکتر و چايي و پوريا و ...
    + ن . ك 

    آه طه ... آه طه ...

    همين

    مامان ها هم يه دو سال شير مجاني دادن به ما ها