وقتي خيل دوستانت را روزها ، ماه ها و شايد سال هاست که نديده اي ، وقتي همپيالگان ديروز سهل از خاطر برده انت ، وقتي آنهايي که در اوج تنهاييشان کنارشان بوده اي امروز بر قله بي کسي تنها رهايت کرده اند ، وقتي تنهايي ، اين واژه مقدس در نگاهت رنگ مي بازد ، زشت مي شود ، کثيف مي گردد ، وقتي در اين روزهاي گرم و سياه تابستان احساس مي کني در حال ذوب شدني در اين تنهايي مفرط ، با خودت سر جنگ داري ....اينهارو از ذهن من كپي پيست كرده بودي؟؟ من هنوز اندر خم يك كوچه ي ادامه دانشگاهم