• وبلاگ : نواي زمستان
  • يادداشت : خرم آن روز كزين منزل ويران بروم ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اپيزود اول ( آغاز آرزو ) : کوچک بودم و آرزوي بزرگ شدن داشتم آنقدر از دنياي اصلي خودم دور شده بودم که هر لحظه براي رسيدن به بزرگي گامي بر مي داشتم ، آينده اي شيرين را مي ديدم کم کم بزرگ شدم آنقدر که معني خيلي از ناگفته ها را فهميدم ... اپيزود دوم ( در مسير آرزو ) : بزرگ شدم و از افکار کودکي ام جدا شدم هر روز چيزي تازه از اين زندگي جديد را مي ديدم . آري سرانجام بزرگ شدم و دنيايي که من براي بزرگي ام ساخته بودم را از دور دست مي ديدم .... رفتم تا لمسش کنم ... اپيزود سوم ( در آرزو ) : به بزرگي رسيدم اما هرچه در آن گشتم به زيبايي نرسيدم ... دنيايي که بزرگ بودن در آن به معناي قدرت است. دنيايي که با دنياي من قابل قياس نيست ... دنيايي که براي داشتن بايد سرخورده و سر شکسته شوي ... جايي براي حرکت نخواهي داشت ... دنيايي که دروغ و ريا سرلوحه کار ديگران است ... دنيايي که براي بدست آوردن بايد دروغ بگويي ، آنقدر به ديگران ظلم کني تا به آنچه مي خواهي برسي همه ي اين ها براي رسيدن است ... اما به راستي اين دنيايي نبود که من در آرزويم مي ديدم ... دنياي من رنگي بود ، آنقدر رنگي که نور روشنايي آن به وفور ديده مي شد ... اما دنيايي که مي بينم بجز رنگ سياهي ندارد . اين دنيا سياه و سياه است... اپيزود چهارم ( پايان آرزو ) : هر روز درد ، هر روز رنج .... آري آرزوي دنيايي را که براي خود ساخته بودم را به يکجا ويران ساختم ... اپيزود پنجم ( سخن گفتن آرزو ) : در خطاب به من و شايد ما : ( اين دنيايي بود که براي رسيدن به آن همه چيز کودکي ات را ويران کردي ... بدان ، دنيايي که در آن بودي به راستي همان دنياي نور و عاطفه بود ... )