سلام جمعه مزار قيصر رو زيارت كردم
جاتون خالي
با وجود شرجي هواي اينجا
شادم كه قيصر رو كنار خودمون داريم
اما كاش كنارمون نبود... همچنان تهران بود راضي بودم!!!
يك تارك دنياي حقيقي
به صحرا مي رود
نه بخاطر آنكه خود را گم كند
بل بخاطر آنكه خود را باز يابد.
دوست عزيز.آغاز كردم.خوشحال مي شم ياريم كني!
بعضي قسمتها ي نوشتت خوب بود در واقع حرفهاي دل ولي خوب...
هنوز كار داره...چرا چشمات به انتظار هيچ نويدي نشسته.
...
راستي لينكم ميكني؟
سلام
اولين باره وبلاگتونو خوندم. واسه نظر دادن بيشتر سر مي زنم برقرار باشيد.
به قول دوست وبلاگ نويسمون سيمرغ؛
مفرد مذکر غائب!تولدت مبارک. متاسفم : يه وقتي زمين بودم در آرزوي آسموناما خيلي وقته که ديگه فقط زمينمبدون حتي نگاهي به بالاي سر
همين.
مراعات كم حوصلگي ات را مي كنم.
اگر نوشتن ارامت مي کند بي خيال علوم اجتماعي شو و به کار نوشتن آي