در جوار اين مه تا ابد
خيلي قشنگ بود ...
تو بيست سالگيت رامي رقصيشادي مي کنيجشن مي گيريدوستانت را مي بينيدوستت را !من اما بيست سالگيم را در کنج اتاقبي حوصله ي روشن کردن حتي يک شمعدر جوار اين مه تا ابدبه ياد همه بيست سالگي اماشک مي ريزمگريه مي کنم ...
ديوانه وار دوستت دارم و دوستش ميدارم اي تكه از زندگي را....طه.كاش بداني كي چه عجيب غمگين ام...تو تصوير كن رويا هاي خفته ام را.تو سر بده ترانه هاي تلخ بي او بودن ها را.
برادرت.پوريا
چي مي گي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
راستي تو ديگه چرا نمي ياي پيش من؟
هان ؟هان؟هان؟
واي طه واي !
ته كشيدم من با اين نوشته .
هر كس در درونش كودكي دارد........
من هم كودك درونم را دوست مي دارم.
زيبا نوشتيد طه ي عزيز!
و روز روز خوبي بود عالي ...