تو بيست سالگيت رامي رقصيشادي مي کنيجشن مي گيريدوستانت را مي بينيدوستت را !من اما بيست سالگيم را در کنج اتاقبي حوصله ي روشن کردن حتي يک شمعدر جوار اين مه تا ابدبه ياد همه بيست سالگي اماشک مي ريزمگريه مي کنم ...
ديوانه وار دوستت دارم و دوستش ميدارم اي تكه از زندگي را....طه.كاش بداني كي چه عجيب غمگين ام...تو تصوير كن رويا هاي خفته ام را.تو سر بده ترانه هاي تلخ بي او بودن ها را.
برادرت.پوريا