البته شواهد و قراين زيادي در دست است در زمينه ي احوال وزندگاني شاطر که منتسب به اوست و بر پوست آهويي که در تنور سوزانده شده است اعتبار چندي نميتوان جست.مع ذلک آورده اند که شاطر و والدش شيخ ناصر خان مدافع الصنايع مع الاسف به مسافرت هاي دست جمعي علاقه اي نشان نميدادند و شواهد بسياري در دست است که ايشان را راغب به سفر هاي تک اسب به بلاد مختلفه( از جمله آن ديار که صلاح الدين خان شمالدوست کلاه خود را در آنجا افکند و از همين رو به اين نامش مي خوانند)نشان مي دهد. و از محکمات است که ممکن بوده که شاطر با شيخ به نزاع بپردازد و از روي لج به تحصيلش لطمه بخورد ومي توان اين دو را دو از چند عامل عدم دعوت آقا شاطربه گلگشت عنوان نمود هر چند که از آن تاريخ مدتي بس مديد گذشته و آثار فراواني که بايد در دسترس نيست. و نابود شده .
روحش شاد .