• وبلاگ : نواي زمستان
  • يادداشت : از کرم خاک هم بي آزار تر بود و از گاو مظلوم تر .
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اميدوارم پشيمون نشي از اينكه دعوتم كني به وبلاگت با اين كامنتهاي قشنگم

    بهاري باشي و سربلند

    ياعلي

    بي سرزمين تر از باد

    پاسخ

    اول ممنونم که بعد از اندي يه سري به اينجا زدي .دوم : نمي فهمم چگونه مي شود به آزادي دست يافت بي آنکه با آنان که سر به مخالفت با آزادي برداشته اند جنگيد و سر تسليم در برابرشان پايين نياورد . منظور ما از جنگيدن سلاح در دست گرفتن نيست که شما اينگونه بي تاب واژه ها را به بازي گرفته ايد و اينگونه بي امان ضرباتتان را بر پيکر نحيفشان فرود مي آوريد . منظور ما از جنگيدن مبارزه است مبارزه اي نه تنها در کلام که در رفتار و در پرورش انسان هاي آزاد انديش و آزاد فکر . نمي فهمم چگونه مي شود بدون مبارزه با انسان هاي هرزه که از نکبت وجودشان امروز حتي ديگر نمي توان نگاه عاشقانه را دليل عاشق بودن دانست و اشعار عاشقانه خواندن را نيز ، عاشق بودن را آموخت و ياد داد . نمي فهمم براي چه بايد تمام مثل هاي قديمي را هرچند احمقانه و به صرف اينکه بزرگتر ها هزار بار گفته اند قبول کرد و بر صحتشان تاکييد کرد . چرا ما بايد از انسان پستي که پست بوده به خوبي ياد کنيم و يا حتي از بديهايش ياد نکنيم ؟در آخر هم بايد عرض کنم اين داستان داستاني است کاملا ذهني اگر چه آن معلم عزيز کليت اين حرف ها را براي ما پيشتر ها زده بود اما فضاي داستان هيچ گاه اتفاق نيفتاده و تنها براي اينکه انديشه بايد بيان شود و نه در قالب نصيحت ها و سخنان پدر بزرگانه آن را در قالب اين داستان آوردم .و در آخر آخر نيز : چرا بايد پيشمان بشوم از شنيدن انديشه اي و سخناني هر چند احساس مي کنم بسيار ساده تر و دلنشين تر مي شد اگر نرمي کلام يادداشت آخرتان در تمام يادداشت هايتان جريان داشت . همانطور که اگر آن معلم حرف هايش را شکيبا تر مي زد .زياده عرضي نيست .