سلام طبق عادتم موردي مينويسم و پيشاپيش از غلط هاي احتمالي در نوشته ام پوزش مي طلبم:
1-خطا هايي که از انسان سر مي زند کمتر به حادثه شباهت دارد و نتيجه ي تصميم گيري شخص است.
2-بعضي اوقات خيلي مهم است که ما چه خطا هايي را مرتکب شده ايم و گذشت زمان اين حقيقت را از بين نمي برد مانند فردي کسي را کشته و بعد پشيمان شده. فکر نميکنم به اين سادگي ها بتوان او را بخشيد و بسيار مهم است که ديگران در مورد او چگونه فکر ميکنند چون نظر ديگران نوعي دادگاه است.مگر اينکه شخص به درستي اعمالش ايمان داشته باشد.
3-در ضمن هيچ اهميتي در اينکه زندگي اي که براي خود ساخته ايم چگونه است نمي بينم در برابر اين سوال که چگونه آنرا ساخته ايم. به نظر من اين ايده ي شما ايده ي خطر ناکي است. چون کسي ممکن است با دزدي به زندگي بسيار راحتي برسد .
4-من نمي دانم آن بزرگي که سخني از او نقل کرده ايد کيست ولي هر که هست من سخنش را درست نمي دانم.چون خاطرات خوب و بد و تلخ و شيرين همگي ماندگار است.
5- اين که شما گذشته ي خود را دوست مي داريد دليل بر اين است که در گذشته خطاي بزرگي انجام نداده ايد و الا اگر کسي در گذشته عمل زشتي انجام داده باشد و بيش از حد آنرا دوست داشته باشد يا هنوز متوجه خطايش نشده و يا از آن خطايش راضي است که در اين صورت . . .
6-به نظر من اگر در گذشته انسان خطايي انجام داد بايد از آن بترسد و يا حد اقل از آن پشيمان باشد. ولي اين متن شما نوعي خوشنودي از انجام خطاهاي گذشته را در ذهن تداعي مي کند. که باز از نظر بنده درست نيست.
7-اين که مي فرماييد:
"شجاعانه خواهم ايستاد بر پاي تمام خطاهايم . که اگر آن ها نبودند ، ديگر معلوم نبود امروز اين من اينجا نشسته باشم " اگر منظورتان پشيماني از انجام خطا و سعي در جبران آن است که هيچ ولي اگر پافشاري بر خطا هاي گذشته است براي من که قابل قبول نيست. و در ضمن شما بدون آن خطا ها هم احتمالا اينجا بوديد با اين تفاوت که آن اشتباهات را در سابقه ي خود نداشتيد. و عدم وجود آن ها يقينا شما را کس ديگري نکرده بود. کرده بود؟
8-اين عزيزتان اگر خطايي را که پذيرفته بوديد به شما ياد آوري کرده باشد که در تصميمات آينده ي شما نقش داشته باشد که خدا خيرش بدهد. اگر چيزي را به شما ياد آوري کرده که ديگر ياد آوريش هيچ سودي براي شما و کس ديگري نداشته شايد کارش اشتباه بوده. حالت سومي هم هست وآن اينکه شما کاري کرده بوديد براي مثال تهمتي زده بوديد و او با مدرک اين تهمت شما را رد کرده. ديگر در پذيرفتن خطاي شما لطفي وجود ندارد. بلکه از سر ناچاري بوده و به اصطلاح مچ شما باز شده است. که در اين صورت شما هم يقينا بايد همان کاري را ميکرديد که او کرده و شايد در اينجا معني جالبي ندارد.
8-دوباره تاکيد مي کنم اينکه شما از امروز خود راضي هستيد چندان مايه ي مباهات نيست مگر با توجه به اعمال گذشته و بررسي چگونگي اين دستاورد. و اين که امروز شما از زندگيتان خوشنوديد و سربلند اگر در گذشته باعث سر افکندگي کسي شده باشيد به نظر من ارزشي ندارد.
تمام