مادربزرگ كه تنهايمان گذاشت ، بابا بزرگ خانه را فروخت،با حياطش،درخت هاي گيلاس و گلابي اش،با حوض بزرگش،با همه ي خاطرات شيرينش.
بابابزرگ كه خانه را فروخت،آنها هم كمتر از يه سال خرابش كردند،برج ساختند و
همه خاطراتم را كشتند !!! به همين سادگي