سلام از غم مگو كه دلم غمين است
از لبخند محو شده بر لبان مگو كه عمري است نخنديدم
از ترساي پير پيرهن چركين مگو كه مخاطب منم هموست
از مادر غمينت مگو كه مدتهاست غمهاي مادرم خنجر به دلم مي كوبد
از عصاي موسي(ع) و خنده مگو كه آن معجزه نجات بخش و رهايي از دست فرعون زمان آرزوي ديرينه من است
از باور مگو كه هيچ چيزي برايم كذب تر از حال خوب شما نيست
اما خواستي از دوستي بگو كه هنوز پابرجاست