كاش چندتا از آن نخودها را به من مي داد تا نفهمم كجا هستم و چه ميكنم
اينهمه بودم و فهميدم
اينهمه بودي و فهميدي
چه سود داشت ؟
من معتادم به اعتياد نوشته هاي تو
ولي درحسرت وتكاي او
كه نفهمم چيزي و زبان در كام كشم
چون اگر نوشتم و نوشتي (حال قلممان به هرسبكي عادت كرده بود
مهم نيست ) باز هم او زير زبانش مي گذارد تا نفهمد درد زمانه اش را ...شايد اين سياست فلاني هاست كه همه خمار شويم تا ندانيم در هوشياري آنها براي رقم زدن آينده مبهم ما چه ها مي گذرد