• وبلاگ : نواي زمستان
  • يادداشت : مشقت را بنويس
  • نظرات : 11 خصوصي ، 21 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + از زبان پسرك بشنو و جواب بده 
    حرف دل من حالا حالاها ادامه داره بايد بازم بشنوي و گوشت رو به نشنيدن ندي جواب بده
    پاسخ

    اگر طلب پاسخ هم نمي کرديد قطعا جواب مي دادم دوست قديميي که حرف خود را حرف پسرک مي پنداريد . جاهايي از حرفت را قبول دارم و چون مي دانم متن هاي پيشينم را خوانده اي نيازي به جواب دادن برايشان نمي بينم که پيشتر بارها در مورد اين دارا بودن خود و ندار بودن ديگران و اين شرم نهفته در حرکاتم سخن بسيار گفته ام . اما صحبت از ترحم کردي ، دوست من متن را دوباره بخوان . اين احساس ترحم است يا احساس شرم در برابر بي مسوليتي خود و ديگران در قبال اين کودک ؟ البته بر شما خرده نمي گيرم که واضح است با پيش داوري به خواندن متنم نشسته ايد . دوست عزيز اين احساس ترحم نيست . از دانشکده برايم گفتيد و از مشتي !!! روشنفکر بي دغدغه . به شما حق مي دهم که نتوانيد با اين ادبياتي که رسانه مليمان !!! هر روز خوردتان مي دهد کلمه روشنفکر را ناسزا نپنداريد . به شما حق مي دهم از خدايي صحبت کنيد که قرار است لطف کند و به پسرک نگاهي کند . دوست عزيزم بگذاريد صادق باشيم . آيا يک بار و فقط يک بار با امثال او و خواهرانش صخحبت کرده ايد ؟ چون مي شناسمتان و بارها خود به من گقته ايد بگذاريد خود نيز پاسخ دهم که : نه نکرده ايد . از حساب هاي ميليوني پدرم گفتيد . پدر ي که با ماهي سيصد هزار تومان !!!!! حقوق بعد از بيش از بيست سال کار ، زير خط فقر ( بر حسب آمار گوشه چشمانتان در نظام ) است . حتي اگر حساب حقوق ماهانه مادر را هم بکنم باز نمي تواند از ديوار اين خط فقر سر برآورد . دوست عزيزم ، با اين ادبيات کيهان گونه و اين ادبياتي که بسيار بسيار تحت تاثير شوي تلويزيوني بيست و سي است راه به هيچ جا نخواهيد برد . هجمه به موضوعي مي بريد که اصلا اطلاعات کافي در موردش نداريد . دوست عزيز حتي بديهي ترين مسائل اسلام را نشناخته ايد ! مگر علي نمي گويد : اگر از در خانه اي فقر وارد شود از در ديگرش ايمان به بيرون مي رود ؟ . دوست گرامي نان مجالي براي نوشتن : به نام خدا به اين کودکان نمي دهد . دوست عزيزم نشسته اي پاي صحبتهاي اينان تا بتو بگويند شادي را در زندگي لمس نکرده اند . نشسته اي . دوست عزيز از بي نيازيم به پول گفتي و از دوربين و دستکش و کامپيوترم . من بيست سالم است و با اين سن اندک پنج سال است که کار مي کنم . مي فهمي ؟ پنج سال . دوست من تمنا مي کنم خودت را جاي اين کودکان جا نزن که نه دردشان را مي فهمي نه حرفشان را . از خدا سخن بگو از آمدن امام زمان فرياد برآور و مثل همه همکيشان و پيشينيانت چشمت را با ين سخن ها بر روي حقايق تلخ جامعه ات ببند . راستي خودمانيم ، من کجا و کي گوشم را به نشنيدن زده ام ؟ باز هم مي گويم از اينکه من اين جايم آن کودک آنجا شرمگينم و تلاشم را تا سر حد مرگ و تا پاي جان مي کنم تا کودک اين شرم را نداشته باشد و جامعه ام جامعه اي خالي از اين قشربنديها باشد . زياده حرفي نيست ...