نميدونم چي بايد بگم اينجا يعني چي درسته و چي غلط
نميدونم بايد چيکار کنم بخندم با گريه کنم
نميدونم اصلا نميفهمم دليلشو
فقط ميدونم ناراحتم ولي مگر مهمه
اصلا ناراحتي يک انسان مهم نيست
اصلا هيچي تو واقعيت مهم نيست
مهم اينه که روياها اونقدر خوبن که نبودشون گريه مياره مرثيه واره
ولي واقعيت چيز ديگه ايه
مثل همون طلوع نحس يخ که نوشتي
خدايا کاش مي مُردم
ولي نه کاش مرده پرستي وجود نداشت
چون حتي اظهار مردن هم براي جلب ترحمه
کاش وجود نداشتم که اينطوري تو يه مويرگي از مغز تاريخ مثل اين وبلاگ گير کنم و خفه بشم توش و ندونم چي بگم
احساس مي کنم دارم مي ميرم از شدت بغض