نوای زمستان
" از اینجا که تو هستی ، داد زدن مثل فریادی است از اعماق اقیانوس . کسی صدایت را نمی شمود . خفه می شوی و جنازه ات که روی آب آمد ، همه به انگشت نشانت می دهند که : احمق را ببین ! ندید دریا طوفانی است ؟ "
این ها را پدر می گوید . می گوید : " بگذار به قله برسی ، آنگاه زمزمه ات نیز در دامان کوه طنین می افکند . "
مادر می گوید :" کاش همان گرافیک را در دانشگاه ادامه می دادی ... . اینجا هر روز نگرانم که نکند تو هم ... .به خدا شیرم را حلالت نمی کنم اگر بخواهی سرکشی کنی . من طاقت دیدن دست های بسته ات را ندارم . "
وارد دانشگاه که می شوی انگار وارد محزون ترین نقطه تاریخ گشته ای . همه ماتم زده ، همه بی حوصله . نگاه ها همه خیره بر در و دیوار و سرها فشرده در میان دست ها . خنده هم بوی دلمردگی می دهد آنجا .
گله ای نیست . حق دارند . حق داریم . به چه شاد باشیم ؟ از چه خوشحالی کنیم ؟ از فضای آزاد دانشگاه ؟ به اساتید عالیمان بنازیم ؟ یا به امکانات دانشگاه ؟
مگر نه اینکه همین ماه پیش تمام جلسات گروه مطالعاتی را لغو کردند که چه ؟ که رئیس محترم دانشگاه* مایل نبودند !!! همین . نه دلیلی نه برهانی . اینکه سهل است .
مگر نه اینکه همین ده روز پیش حکم حبس یک ساله ی امیر یعقوبعلی را صادر کردند ؟ که امضا جمع می کرده است برای عدالت . کاری که در هیچ جای قانون منعی برایش نیست .
مگر طی همین یکسال اتفاقات امیر کبیر و علامه و سهند و تربیت معلم و ... جایی برای خندیدن باقی گذاشته اند ؟ مگر از هراس گامهای این نوگزمگان فرصتی برای حرف زدن باقی مانده ؟
حکم های تعلیق از تحصیل و محرومیت از آن از سر و روی بچه ها بالا می رود . دانشجو های ستاره دار ... حالا بگذار فلانی با آن طنز مزخرفش بگوید : " دانشجو مگر هتل است که ستاره داشته باشد ... " بگذار وقتی از زندانیان سیاسی می پرسند ، جواب بدهد : " کدام زندانی ها ؟ زندانیان سیاسی در آمریکا را می گویید ؟ "
نزدیک یک سال قبل برای آرمان عزیز نوشتم : " اگه کوی دانشگاه به آتیش کشیده شد برای در خواست رفراندوم ، اگر دانشجو های اون سال ها بزرگترین دغدغشون برپایی رفراندوم بود ، نسل من باید دست و پا بزنه که از حق ادامه تحصیل محروم نشه "
حالا من مانده ام و این تشویش که باید چه کرد ؟ چگونه به مادر بگویم که نمی توانم ساکت بنشینم ؟ چگونه بگویم گاهی غرق شدن و خفه شدن راحت تر است از دیدن نم اشک ، نم اشکی دائمی بر چشم دوستان ؟
حالا من در این تشویش بد فرجام ، بد مرددم ...
................................................................................................
پ . ن : بعضی جا ها بنا بر توصیه برخی عزیزان ، سانسور شد