سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 4

این ماجرا شنبه برای من رخ داد . خیلی جالب بود ده دوازده نفر الکی افتاده بودند جون هم .

خارجی _ خیابان _ عصر

_ ببخشید چقدر باید تقدیم کنم ؟

_ 300 تومان

_ آقا من همیشه این راه رو با 250 تومان میام .

_عزیزم ما تاکسی خطی هستیم نرخمون هم همینه .

_ تاکسی خطی ؟ شما که من رو زیر پل سوار کردید .

_ با من جر و بحث نکن ببینم .

_ببا جان بیا این 250 تومان یک قرون هم بیشتر نمیدم

داخلی _ ماشین _ خیابان _ عصر

_ مسافر اول : یعنی باید صبر کنیم تا اینا دعواشون تموم شه ؟

_ مسافر دوم : بابا حالا میمیره 50 تومان بیشتر بده ؟

_ مسافر سوم : یعنی جی ؟ مگه هرکی زور گفت باید قبول کرد ؟

_ مسافر دوم :بابا اینا برا هزار کس  سرشون رو خم میکنن و پاچه خواری می کنن اما به بد بخت تر از خودشون که میرسند آدم میشن

_ مسافر سوم : آخه اینکه نشد حرف ، ببینم الان بخواد از شما 50 تومان بیشتر بگیره میدی ؟

_ مسافر دوم : دادش شما کل کل رو خیلی دوست داری نه ؟

_ مسافر سوم : حرف دهنتون رو بفهمید آقا

_ مسافر دوم : حالا به ..... بابات برخورد ؟

_ جانم ؟

صدای شکستن شیشه و سنگی که از بیرون به داخل پرت شده جر و بحث دو مسافر را خاموش می کند .

داد راننده به هوا میرود : مادرت رو ............. ( به عزات می شونم ) ای ............ .

مسافری که پیاده شده بود : نه مثل اینکه نمی شه رعایت موی سفیدت رو کرد . همه کس تو میارم جلو چشمت ، .................... ، .............. .

خارجی _ خیابان _ عصر

مسافر اول از ماشین پیاده می شود . به دنبال او مسافر های دوم و سوم نیز پیاده می شوند . مسافر دوم و سوم میرن وسط معرکه .

دوربین به روی صورت مسافر اول زوم میشود .

مسافر اول نمی داند بخندد یا غصه بخورد . 

ده دوازده نفر با هم دعوا می کنند .

 


 نوشته شده توسط طه ولی زاده در سه شنبه 85/5/3 و ساعت 4:51 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

نوای زمستان
طه ولی زاده
از زبان یک دانشجوی جامعه شناسی علامه طباطبایی خواهید خواند فردی که کورسو امیدی به آینده دارد : ...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 5
مجموع بازدیدها: 272662
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من