نوای زمستان
من ابراهیمم ، آن گاه که آتش بدو پناه می برد ،
و بت سرای عالم از پشم گوسفندانش پر از عشق و عرفان می شد .
اسماعیل منم . کعبه از من برافراشت و زمزم به پای من می ریزد .
صفا ، سعی من دارد و مکی ترین آیات قبیله ام من .
عیسی کهتر برادر من بود ، آنگاه که به آسمان میرفت تا روزی از برای من باز گردد .
موسی از نیل نمی گذشت اگر وام خود به من نمی پرداخت .
شکیبایی عیوب ، مشق یک شب او بود از درس انتظار من .
محمد نیای من است ؛ نخستین و آخرین سطر از نامه ای که من در کنار کعبه ، از فراز منبر فرج ، پشت به کوهستان غیبت ، خواهم خواند .
منم مهدی ، موعود ، قائم و منتظر .
........................
من موعود زمانم . صاحب عصر . پرورده ی دامان نرگس و آورنده ی عدل خدا .
من گریه های شما را می شناسم .
با انتظار شما هر شام دیدار می کنم .
نغمه گر ندبه های شما در میان شبستان های غربتم .
اشک های شما آیندگان من است .
دل تنگی های من گشایش بخت شماست .
من موی گره در گره ام را نذر پریشان شمایان کرده ام
من .............
انا المهدی .
به امید ظهور زیبایش