نوای زمستان
چند روز قبل که با بچه ها ی دوره ی راهنمایی به مدرسه قدیممان رفته بودیم ( برای یاد آوری پاره ای خاطرات شیرین و تلخ ) دیدم در حیاط مدرسه باز هم قیل و قال مسابقه ای به پاست .
به مدیر مدرسه که یادم هست همیشه مسابقه ای ترتیب می داد و برنده ای انتخاب میکرد و از میان برندگان برنده هایی انتخاب می کرد و آنقدر ادامه میداد تا برنده ترین برنده را انتخاب کند گفتم : در این زمان دیگر مسابقه هیچ دردی را دوا نمی کند . من این حرف را به عنوان کسی که دوازده سال از عمر نازنینش را در این سیستم آموزشی تلف کرده به شما می زنم . شما با این مسابقه بازی و جایزه بازی سر انجام به جایی میرسید که یک یکه تاز پیدا می کنید و یک سیل عظیمی از عقب ماندگان که محکوم به عقب ماندگی شده اند و بی خود و بی جهت محکوم شده اند و هر قدر هم این گروه تند و تند بتازد ، خسته و خسته تر ، خشمگین و خشمگین تر و عقب مانده تر وعقب مانده تر می شود و باز هم از یک نفر همیشه و به ناگزیر عقب تر است . شما فقط به خاطر یک نفر گروهی را عقب مانده نگه میدارید .
مدیر بهت زده با لحنی سرشار از سرزنش گفت : پسرم من آنها را بر می انگیزم و تشویق می کنم و به حرکت وا میدارم . شما چطور این مساله را نمی فهمید ؟
گفتم :به هر حال گروه یکه تازان که نمی تواند وجود داشته باشد . از میان دویست نفر همه که نمی توانند یکه تاز باشند . فقط یک نفر و یک نفر ویک نفر می تواند یکه تاز باشد و شما چطور مساله ی به این سادگی را متوجه نمی شوید شما همه را به خاطر یک نفر عقب نگه می دارید .
وا مانده گفت : خب سعی کنند از آن یک نفر جلو بزنند .
وامانده تر گفتم : کاش می فهمیدید و کاش میفهمیدید که باز هم فقط یک نفر می تواند جلوی همه باشد . و درد این است .
ما به ملت تازنده نیاز دارم نه قهرمان یکه تاز .
ما به ملت قهرمان نیاز داریم نه قهرمان ملت .
یاد قطعه ای از (( محاکمه ی گالیله )) ی برشت افتادم ، آنجا که گالیله به اجبار اعتراف می کند و از پای در می آید .
در این زمان مردی از بین حضار فریاد می کشد : بیچاره ملتی که قهرمان ندارد .
و گالیله می گوید : بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز دارد .
...
....
.....
قدری بیاندیشیم