نوای زمستان
بهار جان سلام .
ببخش اگر قواعد نامه نوشتن را خوب نمی دانم آخر اولین باری است که دارم برای کسی نامه می نویسم .
بهارجان ! اینجا همه دلتنگت شده ایم . هر گاه که اسم تو می آید ، نم اشکی را بر چشمان مادربزرگ می بینم ، دلش برایت یک ذره شده است . امسال وقتی نبودی زمستان سختی را گذراندیم به امید اینکه تو خواهی آمد . به امید اینکه روزی این زمستان به غایت سخت و طولانی از سقف خانه ی ما پر خواهد کشید اما تو کار داشتی ، می دانم . می دانم این فقط ما نیستیم که به نسیم پر از ناز و نوازشت نیاز داریم .
شوق دیدارت مجنون را در برابر اشتیاقم رو سیاه کرده است . برای دیدنت قسم می خورم که تمام ثانیه ها را دانه دانه شمرده ام ، تمام طلوع ها را نظاره کرده ام .
بهار جان ! راستش را بگویم ، دلم را شکانده ای . نیامدنت آنقدر طولانی شده است که آمدنت را سخت است باور کنم .
بهارجان ! اگر آمدی اما اینجا آخرین خانه ای باشد که درش را می زنی . چشمان کودکان این شهر بیش از ما چشم انتظارتند . چه مادرانی که زمستان سخت را در نبود فرزندانشان کمر خم نکردند ؛ چه دخترانی که صورتشان آماج سیلی سخت زمستان شده است ؛ چه زنانی که سرما ، صدا را در گلوی آزادی خواهشان خشکانده است ؛ چه مردانی که هر شب با دستان خالی درهای خانه های نداشته یشان را در مقابل دیدگان ملتمس کودکانشان باز کرده اند ؛ چه عاشقانی که به جرم دستاهای گره شده سر از خاک سرد گورستان بر آورده اند ؛ چه توتم هایی که خون سیاهشان در گلویشان خشک شده است .
بهار جان ! شرمنده ام که این را می گویم اما اینجا ما نیز برای ذره ای آرامش ، آرمش را از یکدیگر دریغ کرده ایم .
بهار جان ، اگر آمدی ، التماس می کنم ، اگر آمدی اول نگاه کثیف و هیز مردان شهر را از روی دامان دختران پاک و معصوم برگردان ؛ اگر آمدی سری به کوچه های تنگ و باریک جنوب شهر بزن ، احوالی هم از کودکان خیابانگرد بپرس ؛ اگر آمدی سری به دوستان محروم ما بزن که شهربند زیاده خواهی از ما بهتران شده اند . راستی سری هم به همین از ما بهتران بزن شاید نوازشت کارگر افتاد .
بهار جان ! نامه ام بوی غم گرفته است اما اینجا مقصر تویی که سالهاست یاد ما نکرده ای نه دل دردمند ما که زبانش جز به غزل ناامیدی گشوده نمی شود .
مادر می گوید : (( به بهار بگو از گمشده من خبر داری ؟ از جوانیم ؟ حالش چطور است ؟ هنوز جوان مانده یا مثل من زیر بار روزگار چهره اش به چروک نشسته است ؟ ))
بهار جان با تمام وجود چشم انتظارتیم
قربانت طه
عکس از ایمان محسنی عزیز