نوای زمستان
آفتاب در حال غروب است و من ، تکیه داده به دیوار کاهگلی ایوان دلگشای خانه باغ قدیمی پدربزرگ ، تنهایی خویش را تنها و تنها با خود قسمت کرده ام . فارغ از هیاهوی خیابان های پر ازدهام شهر ، در کنار درختان تازه شکوفه زده و هزاری که چشم انتظار آمدن جوجه ی خویش است .
قلیان از نفس افتاده است و جنگ شاه و بی بی و سرباز ساعتی است که به فراموشی سپرده شده است .
بی خیال از انبوه کارها ، بی خیال از انبوه کتاب های خوانده نشده ، به کودکیم می اندیشم ،به شادی ها و سر خوشی ها ، به شب هایی که بر روی منبع آب بر روی تپه ی بیرون ده در کنار آتش با همبازی هایم گذرانده ام ، به سیب زمینی های کلوخی ، به لواشک هایی که مادربزرگ با میوه های باغ درست می کرد و ما خیره سرانه تمامشان را هنوز خوب جا نیفتاده به غارت می بردیم ، به روز هایی که مادربزرگ در تنور باغ نان می پخت ، نان های کوچکی که ما به لطف مادربزرگ خمیرشان را گرد کرده بودیم ، یاد آن روز هایی که گردو لیزک* می کردیم و پدربزرگ ، پدربزرگ مابانه با آن مهربانی خویش آنها رو به دوبرابر قیمت از ما می خرید و بساط سور و سات ما را فراهم می کرد ، یاد خواب های گرم زیر کرسی . چه روزهایی که رود پایین باغ را به دنبال پیدا کردن سرچشمه اش دنبال کردیم ، از پایین باغ تا سرآسیاب و باغ بالا و بعد هم که بیرون از ده اما افسوس و افسوس که هیچ گاه به سرچشمه هایشان نرسیدیم . چه عصر هایی که بعد از خواب شیرین عصرانه ، کوچه باغ های ده را لخ لخ کنان ورق می زدیم . چه شب هایی که تا صبح به ستاره های بی شمار آسمان خیره می شدیم . راستی ستاره های ده نیز کمتر شده اند . به این فکر می کنم که چه ساعت هایی را بر روی شاخه های درختان آلوچه و گیلاس ، اشعار سهراب را می خواندم ، شعرهایی که شاید چهار یا پنج سال است که دیگر هیچ کدامشان را نخوانده ام . زندگی شهر را چه به سهراب ؟ زندگی تیره ی شهر کلمات سنگین و با وقار اخوان را می طلبد نه کوچه باغی را که در آن باید در پی خانه دوست بود .
آفتاب تقریبا به پشت کوه های کهندان * رسیده است و قلمم همچنان جان می فرساید . پا بر روی عقایدم می گذارم و صادقانه می گویم : کاش می توانستم دوباره به آن روز ها بر گردم ...
..............................................................................................
پ . ن 1 : گردو لیزک کردن : پس از اینکه گردو را از روی درخت می ریزند و از روی زمین جمع می کنند ، بعضی گردو ها در زیر برگ ها و بوته های روی زمین پنهان می شوند . بچه ها بعد از اینکه جمع کردن گردو تمام شد ( معمولا روز بعد از آن زیرا که گردو را ریختن و جمع کردن یک روز طول می کشد .) به سراغ این گردوهای دور از چشم می روند و آنها را جمع می کنند برای خودشان .
پ . ن 2 : کهندان نام دهی است معروف در نزدیکی تفرش و با فاصله بیست دقیقه ای از ده اجدادی ما .
پ . ن 3 : سیب زمینی کلوخی : بعد از بر پا کردن آتش مقداری کلوخ در اطراف آن می گذارند و بعد از اینکه تمام چوب ها ذغال شد و کلوخ ها گرم ، کلوخ ها را بر روی آتش خراب می کنند و سیبزمینی ها را لای این کلوخ ها جا می دهند .
پ . ن 4 : متن مرتبط .
پ . ن 5 : کیفیت عکس های پایین رو کم کردم برای اینکه وبلاگم به راحتی باز بشه . اگر احیانا عزیزی عکسی رو با کیفیت اصل خواست فقط کافیه بگه . اینقدر عکس زیبا از این ده هست اما در انتخابشون دست آدم بسته است . در ضمن عکس های پایین برعکس بقیه عکس هایی که پیشتر ها در وبلاگ گذاشتم ، جلوه کامپیوتری ندارند . ( عکس ها برای نوروز همین امسال است (86) )
پ . ن 6 : چقدر پی نوشت !!! ( اثرات خوندن بعضی وبلاگ هاست شرمنده)
متن دقیقا در مکان و زمان عکس بالا نوشته شده
تنور ( به قول محلی ها تندورستون)
شهریور 84