كميت زندگي رو بخاطر اين جملت نوشتم :حالا تو ديگر در ميان اين ملتي که از نان شب برايشان واجب تر ، قهرمان و اسطوره است ، يک شبه ( به کسر ش و سکون ب ) اسطوره مي شوي هر چند با عمري کوتاه و براي عده اي محدود .
باشه هرچي دوست داري بنويس مثل اين جمله :از زيبايي و خوبي جهان و وجود خدايي که تنها سهمت از او گلايه و شکوه است ، نه حمد و سبحان .مي دوني آقاي ولي زاده زندگي حق هر انسانيه و گلايه از خدا هم بجاست اگر حقمون رو كامل نده ولي ناراحت بودنت آزارم ميده ! حالا چرا من نميدونم ،من دوست دارم حرفاي نشنيده ات رو بشنوم بنويسشون ولي اينطوري ننويس :حرف هايي هست براي نگفتن . بغض هايي هست که آغوش دوست نمي طلبد و اشک هايي که سيلشان را تنها متکاي تختت تاب مي آورد و من پرم از همه ي اينها .
دوست دارم خوشحال باشي همين دليلي نداره كه تو خودت رو يكبار هم خندان نديده باشي ،يادمه خودت گفتي زندگي شادي داري نگفتي ؟ مرد باش گريه كن ولي ننويسشون به اين بغض آلودي نميگم الكي بخند ولي خودت رو بزار جاي شخصيت هاي پستهاي قبليت ، تو از اونها غصه كمتر داري ولي بيشتر ناراحتي آخه چرا ؟؟؟؟
مگه همه اونهايي كه نمينويسن ناراحتن تاحالا اشك نريختن ؟