سلام
نوشته و عكسهاتو خيلي جالب و به موقع است اما كو گوش شنوا و كو چشم بصيرت !؟
يا خودشونو به خواب زدن يا خوابن اما نه ... خودشونو به خواب زدن.و به قولي : زندگي سخت آلوده است و انسان ماندن سخت دشوار. همه چيز از ريشه و از بالا داغونه.
موفق باشين
سوژه شما عليرغم تكراري بودن بخاطر ياداوري مشكلات ارزشمند است ولي متنتات بسيار نا متناسب است
در تمامي كشورهاي توسعه يافته - در حال توسعه و توسعه نيافته فقر و بچه هاي خياباني كما بيش هست و در صورتي كه دولتها وظايف خود را درست انجام دهند اين پديده كم رنگ تر ميشود
بنظرم مردم هر چقدر هم بخواهند بدون پشتيباني قوانين مترقي نخواهند توانست اين معضل را از بين ببرند
در ضمن تمامي مردمي كه از كنار يك بچه خياباني رد مي شوند فاسد نيستند و به فكر بر اورده كردن اميال غير قانوني نمي باشند
بله من وشما بخاطر تبعيت از دولت نا مقبول به صورتي غير مستقيم مقصريم و در توسعه نيافتگي كشورمان سهيم هستيم
من شايد بيست سال پيش ديدگاهي شبيه شما داشتم ولي الان نه
اين راهي نيست كه به جايي درخور ختم شود
اين جور كلي گويي ارزشي ندارد
بسيار زيبا بود عينا عكس و نوشته را مي گذارم رو وبلاگ خودم
گريستم! مي فهمي ؟
با سلام و عرض احترام خدمت شما دوست بزرگوار
در ادامه سلسله جلسات نقد و بررسي وبلاگها ، اين هفته با نقد وب لاگ
((مدير محترم سايت وزين پارسي بلاگ)) (( http://modir.parsiblog.com))
نوشته هاي « مهندس سيد محمد رضا فخري » در خدمت شما دوست گرامي هستيم .
لذا بدينوسيله از جنابعالي جهت شرکت در اين جلسه دعوت بعمل مي آيد.
پيشاپيش ازحضور گرم و صميمي شما تشکر و قدر داني مي شود .
وعده ديدار ما : يکشنبه 29 / 2 / 1387... ساعت 17 الي 19
نشاني: يوسف آباد - خيابان سيد جمال الدين اسد آبادي - خيابان ?? - بوستان شفق - فرهنگسراي دانشجو - سراي کتاب
با تشکر
صداي پاي باران از پشت پنجره شب به گوش مي رسد ،
و همراه با نم نم باران نواي خوش عاشقي در فضاي آبي روياها به گوش مي رسد...
چه خوب كثيفي اين شهرٍُ (نه تنها با عكست بلكه با قلمت) به تصوير كشيدي.......
آخي نازي!
چه چهره نجيبي هم داره پسرك
.
اماخب دست مريضاد عكاس باشي رو
به من خطاب کردي : دوست ؟؟؟ باور نمي کنم حرفت را که دوستان احسنت گوي بسيار داري و من جزو آتها نيستم .من نه شوي تلويزيوني مي بينم نه زاويه ديدم آنقدر بسته و کوته بين و ساده انگار است که خود را جاي ديگران رقم بزنم و از زبان آنها سخن بگويم من خود اويم با فقر بزرگ شدم ولي افتخار ميکنم که خدا را فراموش نکرده ام حالا چه داري بگويي؟
خود را به نشنيدن زماني زده اي که عده اي را گرد خود تصور کردي و خود را از دوستي امثال من بي نياز و در آخرين کامنتم گفتي حرف دلم را زده ام درصورتي که حرف دل امثال من را نه تو نه هزاران استاد روشنفکرت نمي فهميد من نه هم کيش آنانم که دردها را موکول کنند به ظهور منجي نه معتقدم که فقر و فحشاء مرتبط نيستند .
من همان کودکم چرا وقتي حرف ميزنم از اعتقادات قلبي ام مضحکه مي کني ؟هجمه به موضوعي نبردم که اطلاعات ندارم جناب دانشمند عصر! من نگاه دردمند او را برايت تصوير کردم چون خودم از اين نگاههاي سوژه مانند و ترحم انگيز زياده ديده ام .خط فقر اگر اينگونه است که تو گفتي پس بايد بر صحت گفتارت برداشتن شرم شک نمود و خودت سوژه شوي و ما دوربين بدست و شرمگين ؟؟؟؟؟
پيشداوري من از تو دليلي بر نخواندن متنت نيست که با قلمت مدتهاست عجينم و هرمتنت را بارها و بارها خوانده ام فقط صحبتم اين است که خود را فراموش کردي همين ...تو آن طه که قبلا ميشناختم و باورش داشتم نيستي ...چرا فکر ميکني دليل همه رنج و عذابهاي بشريت خداست ؟؟؟؟ شناخت بديهي ترين مسائل اسلام که تو فرا گرفتي و من از آن بي بهره ام چيست ؟ بگو بدانم ؟از علي (ع) گفتي بگو تا بدانم کيست ...از غرور فرا گرفته ات بيرون بيا ... خودت ميداني که هيچ کس مرا مجبور به گذاشتن کامنت از آغاز تا الان برايت نکرده نه پيرو عقايد کورکورانه راستي هايم نه فريب خورده چپي ها ...نه پيرو هيچ کيش و آييني ...خودم هستم لابد فکر ميکني من مثل آن پوتين بسيجي چند پست قبلت هستم ؟؟؟ از اسلام و نوشتن نام خدا بر دفتر يک کودک فقير هم مي ترسي ؟ نميدانم چه بر سرت آمده ولي باور نميکنم اينرا تو نوشتي : به شما حق مي دهم از خدايي صحبت کنيد که قرار است لطف کند و به پسرک نگاهي کند . ميخواهم شما صادق باشي و با دوربينت از خدا عکسي بگيري... او فقر را براي امثال اين پسر قرار داد تا من و تو به خود آييم و ناني به غفلت نخوريم نه منکر لطف و رحمتش باشيم .چرا کفران نعمت مي کني ؟؟؟ نقد کردم از شما بدت آمد ؟گوشت را به نشنيدن حقيقت سخن من داده اي ...عامل اصلي اختلاف من و تو در همين موضوع است که در كامنتهايم نشنيده ميگيري ... بارها گفته ام بازهم ميگويم مقصر هيچ بي عدالتي در هيچ جاي عالم در هيچ دين و آييني خداوند سبحان نيست چه جناب خوشت بيايد چه نيايد که او عادل است و داناي مطلق ...فعلا من هم ديگر حرفي ندارم تا وقتي ديگر بدرود
از زبان خودم بشنو...مي دوني چرا اينجوري نگاهت ميکنم که اينگونه ناراحت مي شوي؟ ميخوام به تصويرم نکشي
ميدوني چرا چون دوست ندارم بهم ترحم بشه ...اين نگاه من يعني برو با دوربين مدل بالايت که حتي نميدانم اسمش چيه و چجوري کار ميکنه فقر منو به رخ نکش
زماني که تو آخرين مدل دوربين و موبايل و کامپيوتر را داري و تنها دغدغه ات نداشتن سوژه وبلاگت است روي ساک برنجي که تو مدل ايراني اش را ميخوري و من حتي بدترين نوع خارجي اش هم گيرم نمي آيد احساس بهتري دارم تا مقابل دوربين تو يا نگاههايي مشابه اين ...ميدوني من به حجم شکم افراد نگاه نميکنم که يکي چاقه پس پرخوره يکي لاغر پس کم ميخوره !!! نه من به حجم نگاه خودم مينگرم که در فراسوي دستهاي ترحم تو و ديگران خدايي هست که در اول دفتر مشق خودم با نام او شروع ميکنم و مي ستايمش و او را شکر ميکنم که مرا آفريد حالا چرا من جايم سنگفرش خيابان است ولي تو از کوچکي بهترين ميز مطالعه را در اختيار داشتي و هر شب فيلم هاي خارجي نگاه ميکني که من خوشم نمياد ازشون من مشقم را با شادي مي نويسم و درسم را با عشق مي خوانم تا بتوانم برم سرکار و عين پدر ومادرم بي سواد نمونم و باغبون و کارگر پولدارها نشم و بتونم تلويزيوني بخرم تا خواهر کوچکم برنامه کودک ببينه و تموم چيزهايي که دلش مي خواد و مقابل دوربين تو که حتي اجازه ندارم بهش دست بزنم چون بلد نيستم مجبور نشه از خجالت سرخ بشه ...دنياي من بزرگتر از اينه که به تصوير بکشي و به به و چه چه هاي متمدن نماهاي با سواد و فرهنگ را با لهجه سليس مرفهين بي درد نظير مرسي!!! از آن خودت کني ...آره تو مقصري چون يه عده روشنفکر جامعه شناس رو تو دانشگاه و اينجا دور خودت جمع کردي تا تشويقت کنند ولي اون مدل کفش و ديستکش و کيسه خواب خارجي ات و تمام وسايل شخصي ات و دستهاي نگران و مهربان پدر و مادرت و حسابهاي ميليوني اشان که تو را از کسب و کار پول بي نياز کردند و فقط دنبال سوژه فرستادند مرا بر آن مي دارد تا خودم کار کنم و خرجم را در آورم ...اين تاريخ است که تکرار مي شود و درست زماني که اجداد شما بر تختهاي اربابي اشان تکيه ميزدند رعيت پيشگاني چون پدران ما خدمتشان مي کردند و نگاه ترحم آميزشان را به زور تحمل ميکردند اما من تحمل ندارم ... من خدايم را دوست دارم و به زبان عربي ميگويم :شکرالله که دنيايم شادتر و اميدم از امثال تو بيشتر است...مرا به تصوير نکش و دوربين و وبلاگ و فتو بلاگت و فرهنگ ديکته شده ات را به رخ امثال من نکش