• وبلاگ : نواي زمستان
  • يادداشت : دلم براي خودم تنگ شده است .
  • نظرات : 8 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    جالب است بعضي مطالبت را به عينه لمس کرده ام مانند مطلب قبلي! ظرف چند روز گذشته چند بار مرور کردم همانند اين اتفاقي که افتاده بود! نوشتي: سخت است وقتي همه دوستان و نزديکان تو را با لبخند بشناسند و تو خود را حتي يک بار هم خندان نديده باشي. و جالب اينکه اين احساس هم برايم آشناست!..در ضمن همه اين چهار سال در فرداي روشن نوشتنم يک طرف . دوراني که با تو آشنا شدم هم همان طرف! جدا از شوخي آرمان به تمام دوستانش افتخار ميکند و همه شما ستاره هاي درخشاني هستيد در چشم انداز افق آسمان زندگي من...به اميد فرداي روشن براي من تو و تمام مردم دنيا
    پاسخ

    بابا جان به جان خودم شوخي کرده بودم !!! و مي خواستم حجم فوران روي زيادم رو به نمايش بگذارم
    + پوريا پشتاره 
    ديگر راجر واترز نمي خوانم...حرفي از مهرجويي و سلينجر نمي زنم...شانه هايم را هم به ديگري هديه مي كنم.
    پاسخ

    برادر من دوربين جايي براي اين حرفا نميذاره اصلا همش تقصيره اونه خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
    اگه آدم عاشق باشه همه روزاي خدا قشنگن. اگه عاشق خدا باسه كه ديگه كولاكه و همه چيزو زيبا ميبينه. جدي ميگم.

    rasti ghazie chie? parsi blog che soo estefade ei karde az matnaye shoma? mishe ma ro ham dar jaryan bezarin agha taha?

    سلام
    ممنونم از لطفتون.
    انشالله هميشه خوشحال ياشين. وبه همه آرزوهاتون برسين.

    بياتابرايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است...

    وتنهايي من شبيحخون حجم توراپيش بيني نمي كرد...

    نوشتي:

    مهم اين نيست که گريه ها براي درد مادر بوده يا پيري پدر . مهم اين نيست که بر بي پولي فقيري اشک ريخته اي يا بر دستان خسته و خالي پدر . مهم اين نيست که از بي آغوشي گريسته اي يا از بي پناهي ديگران . مهم اينست که خودت بوده اي .

    منو به ياد حرفهاي قمشه اي مي ندازي كه مي گفت عاشق همه دنيا باشيد و مي گفت به خاطر ديگران و بي پناهي هاشون هم غصه بخوريد مي گفت عاشق واقعي و تمام عيار كسي است كه حتي از ماندن يك پرنده زير باران غصه بخورد.....................................

    ...........................

    ...

    ..

    و گفتي: مي خواهي خودت باشي

    خود خودت بي خيال از نگاه سنگين ديگران

    و چه چيز لذت بخش تر از اينست كه آدم خودش باشد

    و چه سخت است به دوش كشيدن نگاه سنگين ديگران

    من برعكس بقيه بچه ها (و با احترام به نظرهمه اونها) اصلا سرزنشت نمي كنم همه آدمها مي تون ناراحت باشن و راي ودشون غصه بخورن و اين حق اونهاست!

    و چه بسيارند لحظاتي كه تنها انگشتان خود را همدم با اشكهايت مي بيني و تنها خود را همدم خود مي يابي...

    و اما درباره مرد بودن

    چه كسي گفته كه مرد نبايد بگريد

    اين به قول شما مزخرفات تاريخ است كه ما هم قبولشان كرده ايم، مردها هم انسانند و داراي روح و عاطفه و گريه حالتي است از حالتهاي عاطفي... پس اگر مرد را بدون اين حالت ببينيم در واقع وجه انساني آن را ناديده گرفته ايم

    اينها همه حرفهاي دل منه اما خب نمي دونستم چه جوري و با چه كلامي بايد بگم..............

    اگه اجازه بديد يه كپي از روش بردارم

    منم از سه شنبه ها متنفرم چون سنگينه انگار يه جوورايي

    قبلا از يك شنيدم كه خدا در روز سه شنبه كوه ها را آفريد

    + بي نام و نشون 

    كميت زندگي رو بخاطر اين جملت نوشتم :حالا تو ديگر در ميان اين ملتي که از نان شب برايشان واجب تر ، قهرمان و اسطوره است ، يک شبه ( به کسر ش و سکون ب ) اسطوره مي شوي هر چند با عمري کوتاه و براي عده اي محدود .

    باشه هرچي دوست داري بنويس مثل اين جمله :از زيبايي و خوبي جهان و وجود خدايي که تنها سهمت از او گلايه و شکوه است ، نه حمد و سبحان .
    مي دوني آقاي ولي زاده زندگي حق هر انسانيه و گلايه از خدا هم بجاست اگر حقمون رو كامل نده ولي ناراحت بودنت آزارم ميده ! حالا چرا من نميدونم ،من دوست دارم حرفاي نشنيده ات رو بشنوم بنويسشون ولي اينطوري ننويس :حرف هايي هست براي نگفتن . بغض هايي هست که آغوش دوست نمي طلبد و اشک هايي که سيلشان را تنها متکاي تختت تاب مي آورد و من پرم از همه ي اينها .

    دوست دارم خوشحال باشي همين دليلي نداره كه تو خودت رو يكبار هم خندان نديده باشي ،يادمه خودت گفتي زندگي شادي داري نگفتي ؟ مرد باش گريه كن ولي ننويسشون به اين بغض آلودي نميگم الكي بخند ولي خودت رو بزار جاي شخصيت هاي پستهاي قبليت ، تو از اونها غصه كمتر داري ولي بيشتر ناراحتي آخه چرا ؟؟؟؟

    مگه همه اونهايي كه نمينويسن ناراحتن تاحالا اشك نريختن ؟

    پاسخ

    دوست عزيز دوست داشتنيم . حرفهايتان را کلمه به کلمه مي پذيرم و بايد بگويم همين سردرگمي بيش از هر چيز آزارم مي دهد . راستش حق با شماست شايد بهتر بود ننويسم . نمي دانم . هنوز نيمي از وجودم از قرار دادن اين پست نا راضيست . راستي گفتيد به شخصيت هاي پست هاي قبليت نگاه کن . نگاه که کردم فهميدم آنها روحشان بزرگتر از روح من است و به قول حافظ : مرد اين بار گران نيست دل مسکينم
    + بي نام و نشون 

    سلام

    حالم از سه شنبه ها که دانشگاه ندارم بهم مي خوره همچنين پنجشنبه و جمعه؟؟؟؟

    يادمه خوشت مي اومد از پنج شنبه جمعه ها چون مي رفتي ...

    نميدونم چرا ولي احساس مي كنم چيزي رو ميخوام بنويسم مي ترسم ناراحت بشي؟؟

    بگم ؟

    ميگم ،نوشتي :دلم براي خودم تنگ شده است و من اين خود نفرين شده را چندگاهيست که در کوچه پس کوچه هاي حضور ديگران جاگذاشته ام .

    يعني از تنها بودن و اشك ريختن و با خودت بودن بيشتر لذت مي بري تا از حضور افراد بي نام و نشاني مثل من درسته ؟

    پس چرا نوشتي از روزهايي كه دانشگاه نميري بدت مياد ؟

    نميدونم گاهي احساس مي كنم بعضي نوشته هات يه جوري اند

    احساس سردرگمي مي كنم بعد خوندنشون مي دونم براي دل خودت نوشتي ولي مگه زندگي چقدر ارزش داره كه كميتش ما رو ناراحت كنه ؟ كيفيت زندگيت خوب بوده و هست چرا اينقدر ناراحتي ؟

    شرمنده كه نقد كردم ازت

    پاسخ

    اگر نقد نمي کرديد شرمنده گفتنتون به جا بود . به خدا من از ديدن نقد خيلي بيشتر از تعريف و تمجيد خوشحال ميشم ( تريپ روشنفکري ) ولي جدي گفتم
    خوشحال نشوي هم من سر مي زنم طه و مي خوانم .
    شاهد : الآن اينجا را خوانده بودم و بعد رفتم وبلاگم را ريفرش کردم و ديدم کامنت بيشتر شده و باز کردم و ديدم تو نوشته اي : خوشحال مي شوم سر بزني . روي اسمت کليک کردم تا بيايم اينجا و بگويمت که خوشحال نشوي هم من سر مي زنم و مي خوانم و خوب نوشته اي . : )

     <      1   2